سروده بخاطر من میدانم آسوده نیستیاما بخاطر قلب خسته امآسوده باشمیدانی که من زندگی را دوست ندارماما توبخاطر منزندگی را دوست داشته باشماهشهر ع-ر نافرمانی زندگیخوب گاهی که خسته می شوم مثل آب کُری که تحلیل میرود زمزمه می کنم با خودم و می گویم من که غیر از ننوشتن چاره ای ندارم . زیرا ادبیات در برخورد سخیف مگر تسلیم و سرافکندگی راهی پیش پای آدمی نمی گذارد یعنی ننوشتن .به همین دلیل نهیب می زنم برادر ننویس و خودت را به ننوشتن عادت بده و اندکی از حال و هوای روزگار بدکردار رها شو و از بالکن جنوبی خانه فرزندت به آسمان بنگر مهتاب خسته از پرتو افشانی و ستاره که انگار قطره اشکی شفاف دارد با افسوسی هزاران ساله به تو می نگرد و به زبان بی زبانی می گوید فعل ننوشتن را علیرغم این همه سوژه صرف کن و اجازه بده در درونت چیزی فراتر از عشق و دوست داشتن به سرزمین افکارت هجوم بیاورد و برای بهشت اجباری و زندگی تکراری ننویس که این بازی لعنتی همچنان بی آنکه اندکی درک شود و حال و هوا عوض کند ادامه دارد و انگار که دنیا را آب ببرد آنها را خواب میبرد .گفت ول کن چقدر زور می زنی ببین عالم قدرت و ثروت چنان است که تا از دست نرود قانع نشود . گفتم همین را بگو کاش نافرمانی زندگی را نیز راهی بود.ماهشهر ع-ر ۰ ۰ ۰۲/۰۳/۰۴ علی ربیعی(ع-بهار) بخوانید, ...ادامه مطلب