سروده مهـــــــــر وطن

متن مرتبط با «خاطره» در سایت سروده مهـــــــــر وطن نوشته شده است

خاطره یک سفر از ماهشهر به تهران

  • سروده دیوار و پروانه گاهی خیره می شومبه پرواز ترانه خیز زنبورها رقص پرپر شدن گل هاآغوش مدهوش  گندم زارهااوج بارانی پرستوها آزادی پروانه ها در بهارحتی به یه دیوار!برای تکیه دادنکاش همه دیوارها تکیه گاه می شدنزندان ها پروانه !ماهشهرع-ر خاطره یک سفر از ماهشهر به تهراندوشنبه ۱۹ اردیبشهت ۱۴۰۱ هم اکنون در جاده ماهشهر به اهواز هستم قصد سفر به تهران از مسیر فرودگاه اهواز را دارم ...در خودرویی که به اهواز در حرکت هستیم یه نفر مثل زنبور یک لحظه آرامش و قرار ندارد ظاهر به تعریف خودش راننده اتوبوس خط ماهشهر به تهران می باشد و دو فرزند دارد و خانمش پا به ماه است و توصیه می کند و حرف می زند و اشاره می کند ابن علفهای خشک جاده جراحی را از بروجرد آماده اند که بچینند و ببرند اصفهان بفروشند برایشان هر علف هرز گونی سه هزار تومان در می‌آید و در  اصفهان شش هزار تومان می خرن. میدن  دامداران...و به محضدیدن  یک ماشین رو رو که بار اتوموبیل سواری ست  اشاره می کند ببینید اینها ماشین های دست دوم است که از دوبی دارن میارن ...اونا کجان ما کجاییم منظورش دبی است همش ماشین خارجی و اشاره می کند ببینید ابن فورده و اون یکی نیسان است و به محض عبور از خودرو بار سواری خارجی ،تعریف می کند برای دخترش و خانمش حساب باز کرده و هر چه پول داره به حساب اونا ریخته یکی از مسافران که جفتش نشسته نمی دانم به شوخی یا جدی می پرسد پس پسرت چی گفت پسر خودش بزرگ می شه و کار می کنه می خوام پسرم را کمک راننده کنم تا بعد مثل خودم یه راننده بشه و بعد از ترمینال جنوب می گه و ترمینال میدان آرژانتین که همش دخترا و پسرای ژیگول توش می لولن و می گفت خودش از دور می ایسته و نگاه می کنه و کیف می کنه و اضافه می کنه م, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها