سروده مهـــــــــر وطن

متن مرتبط با «شهریور» در سایت سروده مهـــــــــر وطن نوشته شده است

شهریور

  • سروده شهریور شهریور که می رسد از راهدلم می خواهد مثل درخت تاکانگورها را به میمنت و سرخوشی شرابی کنمو بعد لبخند تلخی بزنمبه دنیا و دارش یکم شهریور ۱۴۰۲ ماهشهر ع-ر قلب بزرگ مادریقین دارم در بهترین شرایط دنیای لغو و بیهوده ای ست و هیچ دلیلی برای فهم آدمی بیشتر از اینکه هست متصور نیستم. اما خوب باید با همین چیزهای ساده ی دور و برم  زندگی کنم تا بمیرم. ستاره گفت انگار مرا فراموشی کردی گفتم نه هرگز همواره تو در پهنای این آسمان اولین چشم اندازی هستی که به او می نگرم هر چند از دیدنت سیر نمی شوم و خودت خوب میدانی چقدر گرسنه ام ،گرسنه دیدارت و خاطرات اندکی که بی هیچ بهانه ای  در آغوشم فرو می‌رفتی.میدانی زمانی که آدمی در ظرف ذهنی خویش غرق می شود همه چیز امکان پذیر است از نقب زدن در سیاهچاله ها تا به آغوش کشیدن  ستاره ای زیبا در شبی شفاف .شروع نوشتن از هر چیزی سخت است اما در ادامه مثل سربازی هستم که شیپور پایان جنگ را شنیده و دارد به یه مرخصی بی دغدغه می رود تا کسانی را که عاشقشان هست ببیند از معشوقه سالهای دور  تا  مادری که وقتی شنید باید در خط مقدم جبهه باشی چهره اش رنگ به رنگ شد و فشار خونش بالا رفت و به ناچار قلبش بزرگ شد و بزرگ شد تا همه سینه اش را گرفت و بعد رو کرد به من و گفت مادر دکتر گفت قلبت خیلی بزرگ شده گفتم درست گفته مادر! تو همیشه قلب بزرگی داشتی ..آره هر چه بنویسم تمامی ندارد و هر روز زندگی با همه زیر و بمش قصه ای متفاوت استماهشهر ع-ر سیاه مشق شهریوریادش بخیر چقدر لذت بخش بود غروب شهریوری و دیدن روستاهای قهوه ای و مردان و زنان پر کار که از مزرعه به خانه برمی‌ گشتند .دخترکان با شرمی آمیخته در آرزوهای دور زیر  لچک های رنگی ترانه های شادمانی یک , ...ادامه مطلب

  • سیاه مشق شهریور

  • لبخند تلخ شهریور که می رسد از راه دلم می خواهد مثل تک درخت تاک انگورها را به میمنت و سرخوشی شرابی کنم و بعد لبخند تلخی بزنم به دنیا و دارش یکم شهریور ۱۴۰۲ ماهشهر ع-ر سیاه مشق شهریوریادش بخیر چقدر لذت بخش بود غروب شهریوری و دیدن روستاهای قهوه ای و مردان و زنان پر کار که از مزرعه به خانه برمی‌ گشتند .دخترکان با شرمی آمیخته در آرزوهای دور و دراز، زیر  لچک های رنگی ترانه های شادمانی یک فصل پر کار را آوازه خوانی می کردند.آه شهریور شهریورِ بخشنده و راضی به رضای حق مرا میهمان شادی و رقص برگهای درختانت کن و اجازه بده ساعتی کنار جاده بایستم و میوه های خوش رنگ و افتاده ات را در دره ها و کوهپایه ها تماشا کنم .راستی یادم رفت بنویسم برای شهریور و ادامه اش پاییز خیلی شعر نوشته ام یکی از دوستان تماس گرفت و پرسید تخلص شعری شما چیست یه زمانی ع-بهار بودید و گاهی می شدید بهار و حالا هم که ع-ر خوب بالاخره بفرمایید زیر شعر یا نثری که می نویسید چه اسمی بگذاریم  برای نشر ،گفتم چه فرقی می کند،بگذارید دل تنگ و چشم نمدار یا هر چه که دلتان خواست جوان هم نیستم که شوق و ذوق معروفیت آزارم دهد هر چند از کودکی تا بی درکجایی حالا سیاه مشق می کنم دفتر هایم را بخصوص وقتی که شهریور می رسد از راه و بوی پاییز مستم می کند.  بیاد می‌آورم شهریور سرخوشانه اهل ایل را، باغ های مشبک انگور های رسیده را که نرسیده به خیک های بزرگ بوی شراب می‌دهند.  و تا دورها کوچ مرغابیها و اردکها را که  میایند دنبال می کنم .میدانی من همواره نوای داغدار زندگی بوده ام و  تا که هستم براین مدار میروم و چون نیستی می‌رسد از راه ، میخانه ای نخواهد بود که مرا به پیاله های شرابش بخواند. ستاره قطبی از شمالغرب آسما, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها