لاک‌پشت های گالاپاگوس!

ساخت وبلاگ

لاک‌پشت های گالاپاگوس!
چرا از چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱ اینقدر بدت میاد بابا آخر هفته ست گفتم خودت می دانی از آخر هفته ها خسته ام خسته ،انگار دری از درهای جهنم موعود به  رویم گشوده می گردد و بعلاوه از ستم زمانه مثل هر بنی بشری  بیزارم . اما چه کنم که نفس اماره ام دست از شوخی بر نمی دارد.باید برخیزم دو سه تا فلافل گذاشتم روی گاز برای شامم اما از بسکه ذوق زده ام از قار و قار کلاغ های پیر فراموش کردم بلند شم و گاز را خاموش کنم همین طور سوخته سوخته شدند عینهو دل من ! اما باز هم می شود خورد من  کلا در پوست کلفتی شهره عام و خاص هستم  و از  رو نمی رم .
میدونی  در شرایط  عجیبی  بسر می برم و  با هیچ مهارتی مشکل ندارم که اختصاصی بنی بشر است    از چاپلوسی و دله دزدی بگیر و بیا تا اقوام دیر حضم یاجوج و ماجوج که دارند زیر یه سقف نقطه چین برویتان،گل میگن و گل می شنون! ستاره گفت کی خبر داره  گفتم جدی نگیر هیچکی نمی دونه .

تازه بعد از عمری حالا به ابن نتیجه رسیده ام که هیچ کس نمی داند هدف اینا از این کارها چیه و حتی خودشون هم در جریان کار خودشون نیستند و بدتر از این نمی شود برای آینده هدفی رقم زد .
ستاره که خیلی دور است با یه پشه هم که دور سرت ویز ویز می کنه  نباید هم داستان شد یعنی شلم شورابا تر از این ممکن نیست وقتی بعد از سالها نمی دونی هدف از این همه عزا و عروسی چیه به خودت می گی چقدر موضوع هست برای نوشتن تا می توانی مثل همه توله های دنیا از سگ و سوتک  تا سوسک  شلوغ کن حتی شده زیر آفتاب داغ تابستان و روزگار دفع فاضلاب های بیشمار بر رخسار دریا و خورشید بنویس دریغا توله های مزاحم!
می شنوی قطار تاریخ بی هدف سوت می‌زند تا هر چه حیوان است سوار کشتی نوح شوند و ناخدای خسته دست در دست غلامی بی مزه و مزدبگیر تازه خنده اش می گیرد وقتی می فهمد نوح بیچاره فقط نهصد  سال و اندی  عمر کرد و آخرش گفت انگار از این در اومدم و از اون در رفتم ! بقول سید علی صالحی شاعر دریغا ملا عمر!
ستاره گفت داری با کی درد دل می کنی گفتم با تو یا این همه غول بی شاخ و دم چه فرقی می کند .من فکر می کنم نیاز به هیچ چراِغ راهنمایی نیست و تو مثل هواپیما هر روزی دیگه خیلی نزدیک فرودگاه هستی و من در این بالکن انتظار می کشم تا هر جا که دلت خواست فرود بیایی شده در شلوغی یه جاده دم صبحی ، همین که مسافران سالم پیاده شن باید خدا رو شکر کرد ستاره گفت راستی راستی فکر می کنی من یه هواپیما هستم  گفتم فکر نمی کنم یقین دارم،
بعد مثل من  اندکی لبخند زد گفت چاره ای نیست می پذیرم همه ما داخل یه هواپیما هستیم منم که از این پایین دارم ‌به زمین نگاه می کنم دقیقا شبیه یه هواپیما ست  زمین که معلوم نیست قصد داره کجا فرود بباد گفتم حالا درست شد .من و تو همواره سر بزنگاهها برای خنده هم شده به توافق می رسیم .
سناره گفت خیلی تصورات درستی از وضع موجود ارائه دادی بهتر از این نمی شد که نشون بدی هیچ چیز سر جای خودش نیست از فدراسیون فوتبال تا مربی تیم ملی فوتبال ایران خوب بیشتر از این نمی شود گفت دیگه چه چیزی سر جای خودش نیست و اصلا هدف از زادن و شدن ما برای چیست و تصمیم به نشست و برخواست  لاک‌پشت های گالاپاگوس و در گوشی برای این همه ماهیان و ماکیان و مادیان دولا و پهنا نرخ تعیین کردن از سر چه قصدی ست .
ستاره گفت فراموش کردی یکی یه بار گفت خیری یت است گفتم تو از کجا یادته مگر هنوز هم فوتبال بازی می کنی با این همه سن و سال بلند و بد قواره که از تخت سنگ های همان جزایر مرجانی بدترکیب تر شده ای .ستاره گفت علیرغم اینکه خیلی دوستت دارم اما باید بگویم حسود نیاسود .گفتم من از حسادت بیزارم حتی برای لاکپشت های پیر گالاپاگوسی دعای طول هم عمر دارم .
باز گفت میدونم چی می کشی مردک ببین حالا چند تنی پیدا شدن که دارن به چینی ها راه و رسم ماهی فروشی را یاد می دهند تو چرا ناراحتی.
گفتم آره درسته   چینی ها از قدیم همه ماهی گیر بودن واز  تکرار مکررات خسته شدن.

ستاره گفت یادت نره چینی ها یه چیز دیگه هم گفتن که بدرد این طرفی ها هم می خوره .گفتم چی گفتن ...ستاره گفت چینی ها می گن هی گربه جان تو برو موشت رو بگیر به سیاه و سفیدش چکار داری گفتم خوب منظور ...ستاره گفت طرف را به ده راه نمی دادن سراغ کدخدا رو می گرفت و خلاصه شما اول برادریت رو ثابت کن یعنی کلا یه کاری بکن آدم حسابی ِ ملت رو دنبال نخود سیا نفرست!
از همه اینها که بگذریم به بعضی از این لاک‌پشت های گالاپاگوس که فکر می کنم، قلم فریاد می زند بنویس و دفتر مثل جگر زلیخا ‌ورق می خورد.
ماهشهر ع-ر

موافقین۰مخالفین۰۰۱/۰۷/۰۵

علی ربیعی(ع-بهار)

سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 114 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 1:37