سروده مهـــــــــر وطن

متن مرتبط با «های» در سایت سروده مهـــــــــر وطن نوشته شده است

این چمدان های لعنتی

  • این چمدان های لعنتیدر این دوشنبه ۶ آذر ۱۴۰۲ داشتم فکر می کردم دنیا کوچکتر از آنست که کسی در آن گم شود فقط آدمها به سادگی این همه حشره و پرنده میایند و میروند و در آخر اما لحظه ای از بودن  خود و حسرت منتظران دنیا را جا می گذارند مثل چمدان های بی شماری که از مسافران نرسیده جا ماندند. مدت های مدیدی ست که ذهنم را چمدان‌های جا مانده مشغول کرده .چمدانهایی که با چه وسواسی چیده شده بودند برای اینکه دل‌مشغولی مسافر را راضی نگه دارند از کتاب و دفتر   و گل موی سر تا عطر و  ادکلن های مختلف را و لباس های زیر و رو و نفرین بر این همه پیراهن و کت و شلوار که فرصت نکردی بپوشی .چمدان جعبه عجیبی ست که همه آدمها دارند برای اینکه گاهی یادگارها و گاهی هدیه ها را در آن  نگه دارند و  دلتنگی های روزگار تنهایی را در آن حبس کنند برای همین است گاهی برای تسکین خاطر می‌گویم ول کن بابا گور پدر این همه چمدان فکر کن اینها چیزی بیش از یک اتاق یا سلول انفرادی زندان نیستند که زندانی روزهای بی شمار را فقط با یک خط راست بر دیوار نقاشی می کند تا تعدادشان را از یاد نبرد و دیگر اینکه من چمدانها را دوست ندارم زیرا در بدترین شرایط هیچگاه دلواپس یار رفته یا گمشده خود نیستند و همینطور که آمده بودند یک جایی که جا گذاشته شدند می مانند بی احساس و رقت  میخواهد در انباری اتوبوس باشد یا کوپه قطار یا حتی بعد از نرسیدن هواپیما در ته یک دریایی طوفانی .اینطور که می شود احساس می کنم چمدانها خیلی یک دنده و لجباز هستند و مزد ایستادگی خود را می گیرند در همان جایی که جا گذاشته شده بودند . ماهشهر علی ۰ ۰ ۰۲/۰۹/۱۰ علی ربیعی(ع-بهار) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گلهای شرم

  • گلهای شرم آنها که فکر می کنند حقیقت نزد آنهاست و بسماه را پنهان می کنندخورشید را به گروگان می گیرندبوسیدن را شرم می‌دانند لبخند را معصیت. و در آخر تمامی گلهای جهان رابه اتاق بازجویی می برند !ماهشهر ع-ر همسرایی با بودلر در باره عشق!عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیامروز با شنبه های تعطیلی مکرر به ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ رسیدم سه فقره شنبه ای که هر کدام به دلیلی تعطیل بودند و مثل هر تعطیلاتی  آزار دهنده و بطالت محض البته برای ما دیگر بودن و نبودن یکی ست.و من امروزم  روزم به خواندن  کتاب جستارهایی در باب عشق اثر آلن دوباتن گذشت .کتاب در باره عشق به مفهوم انسانی آنست یعنی همین عشق بین دو انسان  و خاطراتی که جمع می گردند در ذهن دو طرف که بعد سبب عاشق شدن آنها می شود  بی آنکه گریزی باشد...البته کتاب بیشتر نگاه فلسفی به عشق دارد اما در نهایت آرزو می کند آدمها بهتر آنست که همیشه یک عاشقانه آرام در دلشان داشته باشند تا آسوده تر زندگی کنند خوب این هم نظر یک فیلسوف روانشناس است که محترم است .بزرگی می نویسد آیا زیبایی مادر عشق است یا عشق مادر زیبایی ؟هر چه هست اما عشق در ذات آدمی درد امنی ست که بجز خودرنجی آزار کسش در پی نیست و شاید به تعییر فروید که فکر کنم متاثر از نیچه فیلسوف آلمانی گفته که  عشق نوعی خود آزاری ست که در تلخ ترین یا شیرین ترین حالتی اما خوشگوار استباری حکایت من است و روزگار و پستی و بلندی هایش اما گمان دارم به هر صورتی که نگاه کنم درس هایی که عشق به من آموخته حکایت همان مگس هایی ست که برای فرار، دیوانه وار سرشان را به شیشه پنجره ای شفاف می کوبند بی آنکه بدانند پنجره  غیر قابل عبور است .  از همه اینها که بگذ, ...ادامه مطلب

  • لاک‌پشت های گالاپاگوس!

  • لاک‌پشت های گالاپاگوس!چرا از چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱ اینقدر بدت میاد بابا آخر هفته ست گفتم خودت می دانی از آخر هفته ها خسته ام خسته ،انگار دری از درهای جهنم موعود به  رویم گشوده می گردد و بعلاوه از ستم زمانه مثل هر بنی بشری  بیزارم . اما چه کنم که نفس اماره ام دست از شوخی بر نمی دارد.باید برخیزم دو سه تا فلافل گذاشتم روی گاز برای شامم اما از بسکه ذوق زده ام از قار و قار کلاغ های پیر فراموش کردم بلند شم و گاز را خاموش کنم همین طور سوخته سوخته شدند عینهو دل من ! اما باز هم می شود خورد من  کلا در پوست کلفتی شهره عام و خاص هستم  و از  رو نمی رم .میدونی  در شرایط  عجیبی  بسر می برم و  با هیچ مهارتی مشکل ندارم که اختصاصی بنی بشر است    از چاپلوسی و دله دزدی بگیر و بیا تا اقوام دیر حضم یاجوج و ماجوج که دارند زیر یه سقف نقطه چین برویتان،گل میگن و گل می شنون! ستاره گفت کی خبر داره  گفتم جدی نگیر هیچکی نمی دونه .تازه بعد از عمری حالا به ابن نتیجه رسیده ام که هیچ کس نمی داند هدف اینا از این کارها چیه و حتی خودشون هم در جریان کار خودشون نیستند و بدتر از این نمی شود برای آینده هدفی رقم زد .ستاره که خیلی دور است با یه پشه هم که دور سرت ویز ویز می کنه  نباید هم داستان شد یعنی شلم شورابا تر از این ممکن نیست وقتی بعد از سالها نمی دونی هدف از این همه عزا و عروسی چیه به خودت می گی چقدر موضوع هست برای نوشتن تا می توانی مثل همه توله های دنیا از سگ و سوتک  تا سوسک  شلوغ کن حتی شده زیر آفتاب داغ تابستان و روزگار دفع فاضلاب های بیشمار بر رخسار دریا و خورشید بنویس دریغا توله های مزاحم!می شنوی قطار تاریخ بی هدف سوت می‌زند, ...ادامه مطلب

  • بیماری های پاندمیک

  •     نشر در سایت گروه انسانشناسی و فرهنگ با یادی از کتاب طاعون اثر آلبرکامو یکی پرسید نظرت در باره ویروس کرونا چیست ،گفتم در باره خود ویروس نظری ندارم زیرا در این خصوص دانشی ندارم اما به این باور هستم , ...ادامه مطلب

  • حادثه های بد

  • سروده حادثه های بد!چشم انداز دلگیری ست دریاواین روزهای سیاهچرا که  تو نیستیتا پریان دریاییاز رخصت آفتابتسونای لبخند گیرندو ماهیان بی واهمه صیادانبه نظاره آیند*****قایقها اماعروسکانی پلشتندبا تورهای آو, ...ادامه مطلب

  • عشق با پاهای چوبین

  • عشق با پاهای چوبین ! شعری از گونتر گراس شاعرآلمانی  در باره ایران با مضامین ضد چنگ چرا سکوت می‌کنم، کتمانی اینهمه طولانی، بر آنچه که آشکار است، و «از بازی جنگ» انجام شده، که در انتها، جان به در , ...ادامه مطلب

  • سالهای بی قراری دل

  • از کتاب از کوچه ها تا سفر ع-بهار سروده   سالهای   بی   قراری   دل رودخانه زهره روستای مادری پیچ و تاب دل درچم خیالی دور تپه های مزین به بابونه و ریحان                                            , ...ادامه مطلب

  • بره های تسلیم

  • نیچه فیلسوف آلمانی می گوید پیش از آنکه انسان باشی یک حیوان کامل باش تا با حیوانات دیگر احساس همدلی کنی زیرا انسانی که از حیوانات به دلیل انسانیت خود فاصله می گیرد آنوقت دلیل محکمتر ی برای کشتن و تح, ...ادامه مطلب

  • یادداشت های جبهه

  • سروده میدان مین در حجمی از میدان مین قدم میزدم مربع مستطیل بود آنها که کاشته بودند اشکال هندسی را خوب می شناختند این میدانهای لعنتی اولین بار بود که به یک میدان نفرین می کردم عصبانی بودم م, ...ادامه مطلب

  • از منظومه سالهای زخمی

  • دلت زخمی ست می دانم نگاهت زخمی ست می دانم دستانت زخمی ست می دانم جنگلت صحرایت کوچه باغت پرچین کبوترانت خانه ات زخمی ست می دانم سالهای بسیاری ست که زخمی بوده ای زخمی بوده ایم این جراحات از صرف افعال هم گذشته دیگرباقرقره ای در آسمانت  آهویی در بیابانت نمانده هرجای این دشت  که می نگرم زخمی ست زبان بسته ها که  کشته شدند پرنده ها تسلیم پروانه ها  رفتند از بهارهم خبری نبود تازه ما همه به نحوی زخمی روزگاریم می خواهد گرگ باشیم یا کبوتر روزی  از دیوار انقلاب بالا رفتیم از پنجره آزادی پرت شدیم تا چشم باز کردیم عبور خشک ملخ ها بود خشکسال و دروغ تا همین جای روزگار کافی ست نه راه پیش مانده نه راه پس باران چشمانت تمامی ندارند روزها و ماهها و سالهای بسیاری گفتیم این نیز بگذرد گذشت بی قدر و قیمتی بعد که جنگ شد ما جبهه بودم من و تو بی نیازاز صله وانعام بنام وطن شرح بی دلیل تعلق خاطر که ما را به جبهه کشاند برای سرباز کناریمان در حالی که  شعرمئ خواندیم ترکش توپ اورا با خود برد وتو راست ایستاده تماشا کردی دوستی را شب عملیات جا گذاشتی آنگاه در وسط بیابا, ...ادامه مطلب

  • ابرهای همه عالم

  • مشکل حضور قاطع مرگ نیست مشکل آن همه خاطره است که تورا رها نمی کند از لای لایی مادرانه تا گریه شادمانه  وقتی از مدرسه برمیگشتم! چقدر دوستم داشتی چقدر دوستت داشتم مادر "قاصدک- ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند-م. امید"    ماهشهر ع-بهار از  همدردی همه عزیزان وبزرگواران  در غم فراق مادرم سپاسگزارم....., ...ادامه مطلب

  • زمزمه عاشقانه

  •  ای عشق همه بهانه از توست  من خامشم این ترانه از توست  وآن بانگِ بلندِ صبحگاهی  وین زمزمه ی شبانه از توست –الف سایه زمزمه عاشقانه 1 آنجا که تویی نقطه آغاز من است چشمانت از شرق طلوع می کند آفتاب است! و قلبت همه دوست جاری و بخشنده که رودخانه ای پرآب است 2 خانه  که بگشایی  از  بیداد اندوه رها می شوم 3 خزانت چون کولیان جوان رقصنده پایکوبی مدام برگها ست که می رقصد و می رقصد 4 زمستانت شکیبایی آن همه برف که می بارد و می بارد بر خشکنای  بیابانی تشنه سپید و  عروسانه 5 بهارت رنگ آمیزی می کند کوه را و دشت را به عبارتی زندگی را 6 حالا در این دریغ غم,زمزمه عاشقانه,زمزمه عاشقانه با خدا,زمزمه های عاشقانه مرتضی,زمزمه های عاشقانه با خدا,زمزمه های عاشقانه کوتاه,نماز زمزمه عاشقانه با معبود,زمزمه های دلتنگی عاشقانه,زمزمه های ناب عاشقانه,زمزمه های عاشقانه با عکس,زمزمه های عاشقانه ام برای تو ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها