نجات کلاغ

ساخت وبلاگ

مطلب نجات نیلوبلاگ یک مطلب کلاغ نیلوبلاگ
امروز بال شکسته کلاغی را علیرغم کج خلقی پرنده وصل و پینه کردم و بعد هم زیر باران ایستادم تا احیانا گربه ای به ساحتش نزدیک نشود البته غذا را هم فراموش نکردم. رفتم و توی یه ظرف یه بار مصرف مقداری نان و پنیر ریختم و بعد خواستم گردو را هم اضافه کنم شک داشتم کلاغ به گردو علاقه دارد یا نه و خلاصه منصرف شدم بعد برگشتم خانه و از پنجره نگاه کردم دیدم کلاغی دیگر هم اضافه شده و با هم صبحانه ساده ای را که برایشان تدارک دیده بودم تناول می کنند از گربه ها هم خبری نبود خیالم راحت شد فقط حالا تو فکر بودم کلاغ بال شکسته را چگونه به بالای چنار روبروی خانه برسانم. با کلی تقلا کلاغ را توی یه کیسه گذاشتم و آوردم تو بالکن طبقه دوم و او را رها کردم تا روی یه شاخه درخت چنار روبرو نشست. و خلاصه  همه ماجرا از ابتدا تا انتهای عملیات نجات کلاغ  چه کیفی داشت!
تهران ع-بهار 

 

حالا من میو!
امروز نمی دانم کلاغ با من تبانی کرد یا من با ایشان که هر چه بود گربه بیچاره در این میان سرش بی کلاه ماند زیرا غذای اندکی را که آورده بودم به قصد دادن آن به گربه ی گلباقلی و ملوس  که هر روز میاید و چمباتمه می زد و کرخت در کنارم روی صندلی می نشست به این امید که غذایی برایش آورده باشم نصیب کلاغها شد.
آره امروز تا گربه بیاید دیدم کلاغ بالای تکیه گاه صندلی سری تکان می دهد و از دوست گربه ام هنوز خبری نیست و لذا تصمیم گرفتم در کیسه را به سمت کلاغ شل کنم که بلافاصله چند کلاغ دیگه هم سر رسیدن و خلاصه با یه چشم بر هم زدنی کیسه ته کشید و دیدم گربه بیچاره دست از پا درازتر جفتم چمباتمه زده گفتم بشین نگران نباش گوشت نبود یه قوطی شیر که هست و خلاصه امروز همه میزبانان خوشحال از کنارم رد شدند و رفتند کلاغها و گربه را می گویم .
و من اما سر در جیب تفکر که آخه این چه دنیایی ست که ما آدما برای خودمان درست کردیم و هر روز با تنگ چشمی شرارت   می خواهیم که ثروت و قدرتی بیشتر بدست آریم و به دیگران فخر بفروشیم و بعلاوه زمین و آسمان و دریا را نیز بر حیواناتی که حق دارند چند روزی از مواهب هستی بهره ببرند تنگ تر و تنگ تر کنیم و اسم همه اعمالمان را فرهنگ و تمدن بشری می گذاریم.
خلاصه بهتون بگم  غرق در تفکر این همه مصائب هر روز بشرم که گربه بعد از چرخی زدن دوباره برمیگردد و جفتم می نشیند و تکرار می کند میو میو یعنی من گرسنه ام و من که قصد برگشت به خانه را دارم برمیگردم به دوست گربه ام می گویم نه بابا دیگه تموم شد حالا من میو!
تهران آذر ماه ۹۹

سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 86 تاريخ : جمعه 21 آذر 1399 ساعت: 17:51