حکایت سگ مجروح

ساخت وبلاگ


اول بامدادی از تهران خارج شدم توی وسط جاده ساوه سگی به  ماشینی خورده  بود اما زنده و لنگان لنگان خود را بزور می کشید که بیاید در حاشیه جاده ماشین را کنار زدم و با علامت دست از خودروهای عبوری تقاضای توقف و یا کاهش سرعت نمودم همه به نحوی همکاری می کردند تا به سگ رسیدم انگار بیچاره  منتظر نجات دهنده ای باشد چشمانش پر از التماس زندگی بود.
به سمت من آمد و به کمک هم به پایین جاده رسیدیم  انسوتر مردی با وانتش کنار جاده ایستاده بود و تکه های گوشت را برای سگهای بیابانی در ظروف یکبار مصرف پایین جاده می گذاشت .تعداد سگها هی زیاد و  زیاد تر می شد و مرد جوان مواد غذایی متنوعی را که همراه داشت برای زبان بسته های گرسنه هی اضافه می کرد.  من هنوز کنار سگ مجروح ایستاده بودم که چشم بر نمی داشت از دوستانش کمک کردم تا هر دو رسیدیم به مردی که در این بیابان درستترین کار را میکرد سلامی کردم و سگ مجروح و گرسنه در بین سگها رها شد تا جانی بگیرد و ما هردو از این منظره به وجد آمده بودیم و البته من از سخاوت آن بزرگوار و  ایشان ظاهرا از شجاعت من بعد از احوالپرسی ابتدایی گفتم چه کار خوبی می کنی از کجا این همه گوشت را فراهم کردی گفت من نگهبان کشتارگاه بین ساوه و تهران هستم و هر روز کارم همین است تشکر می کنم و ادامه می دهم واقعا کارت بی نظیر است و او ادامه می دهد در مقابل کاری که شما امروز کردی هیچ است می گویم تعارف می فرمایی کار من یک اتفاق بود اما شما سخاوت یک آدم درستکار را نثار حیوانات کردی..راستی یادم باشد حالا کلاغها هم به جمع سگها اضافه شده اند.
بعد از این ماجرا به سفرم ادامه می دهم مثل همیشه مسیر هزار کیلومتری تهران تا ماهشهر را باید بروم ...هوا ابری ست و نم نم باران در این اردیبهشت ۱۳۹۹ فرح بخش و گلبیز است.

در جاده تهران به ماهشهر ع-بهار 

 

 

سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 18 دی 1399 ساعت: 0:01