سروده دشنام
ای دشنام های ناگزیر
پس شما کی به آخر می رسید '؟!
بر روی این همه دیوار
که خیابانها
و کوچه ها را
قلب ها و فکرها را
از هم جدا کرده اید
تهران ع-بهار
ادبیات شکست
یکشنبه ۲۵ دی ماه از بامدادی مدام برف می بارد و چهره گرفته و غمگین تهران در غبار عزای این روزگار سخت جان و نامهربان ، اندکی لباس سپید عروسی بر تن کرده و من مجال یافتم در هوای سرد و برفی در سکون و سکوت کوچه پسکوچه ها تا پارک لاله قدم بزنم و سلامی کنم به گربه های کز کرده لای گل بوته ها و زیر مجسمه های برف آذین و کلاغ های سینه سپر کرده در پیاده روها اما گرسنه و دل از دست داده و بعد یادی کردم از یار و دیار و دلم که عجیب هوای تو کرده ، شده برای لحظه ای این همه صبوری و سکون طبیعت را که در برف جاری ست به فراموشی بسپارم هر چند دلگیرم از اینکه بجایی رسیده ایم که شادی بلد نیستیم و لبخند را از یاد برده ایم.
به آسمان نگاه می کنم در انبوه گله سپید ابرها آفتاب نیمروز به شرمندگی سرک می کشد و بعد میرود تا این برف ببارد و ببارد و در خیابان و پیاده رو بر شاخه های لخت درختان هیچ چیز مگر لایه ای ضخیم از سپیدی برف بر جای نماند و همه می دانند که روزهای سختی بر میهن و مردم می گذرد و اگر کسی هم به فکر کسی باشد اما مجال مهربانی نیست مثل همین زمستان سخت و فرومایه که آه سینه سوزی ست که از کوره راه سرخوردگی و شکست به بیرون کژتابه ای از کمرهای خمیده ره می گشاید گوئیا در باغ بی برگی همان اوضاع و همان تکرار پیرار و پیرار سال ها و تاریخ نحس استبداد و قصه تلخ نومیدی و یاد آوری شعر زمستان اخوان ثالث که نفس کز سینه میآید برون ابری شود سنگین که یاد آور ادبیات شکست است و بقیه ماجراها...
تهران ع-بهار
برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 88