سرنا از سر گشاد زدن

ساخت وبلاگ


امروز جمعه است و مثل همه جمعه های  گذشته و حال روز دلگیری ست  و با همه دلشوره های جانفرسا من در سفری نامفهوم  با تقسیم زمان و مکان به این روزها و شب های ناشناخته، و هر هفته در سودای دوست داشتن معنایی نو در خیالم سیر می کنم و بلند فریاد می زنم ای خدای ناخدای هستی  نمی دانم کشتی حیات من از پس آن همه صخره ها برآمده است یا نه؟ اما هر چه هست برای طی طریق دریاها و اقیانوس ها در انتظار پاداشی نبودم و همواره بخاطر دلم لنگر را کشیدم و گاهی بی آنکه چپ و راست نشستن پشت فرمان کشتی را بدانم به مسیر ادامه دادم و حالا بعد از عمری  دل و دل کردنم، اگر قطره اشک خون آلودی بر عرشه این کشتی می چکد آرزوها و رویاهای فرو افتاده مردی ست که در طلب جهانی امن تر و آسوده تر برای هر جانداری بر روی زمین کلمه و کلام را به یاری طلبید تا راه گریز یک مگس را از یک بطری شیشه ای به تعبیر لودویگ ویتگنشتاین به او نشان دهد. عشق و شور علیرغم‌ رنج ها و ستم هایی که بر بشر میرود اما عامل حرکت و معنا آفرینی ست و البته این شامل هر ذره از غبار تا کوهی از یخ را شامل میگرد  و بی آنکه نقشه ای  در پشت ماجرا باشد تیر قصه به سرانجامی که باید میرسد پس اینکه ما بخواهیم در مقابل خواست قلبی آدمی سرکشی و مقاومت کنیم مثل این است که سرنا را از سر گشادش بزنیم. 

ماهشهر ع-ر   

 

موافقین۰مخالفین۰۰۲/۰۳/۲۵

علی ربیعی(ع-بهار)

سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 61 تاريخ : شنبه 3 تير 1402 ساعت: 17:17