دلم برای لبخندی بر پایتخت ها و خیابانهای دنیا
برای سرزمین هایی که سیرابند از باران
دلم برای شعاع بلندی از رنگین کمان
روزهای طلایی تابستان
پرچین دامنه دار باغ ها
بوته های نارس یا رسیده ی خوشه های انگور
بر دیوارها
دلم برای زندگی تنگ شده است
دلم برای آبشارهای بلند و کوههای یخی
برای سینه هایی شورانگیز از عشق
بی وفقه ازشادی
برای کولی ها
که دوست دارند
برقصند و ترانه بخوانند
دلم برای چشم انتظاری معشوقه هایی سرگردان
آمدن و دیدن و بوسیدن سربازان
دلم برای زندگی تنگ شده است
باید سفره ی دلم را برای آنها
که دوستشان دارم باز کنم
و چشم انداز جهان را
نه در نگاهم
که در ذهنم اندازه بگیرم
و بگویم بیزارم
از همه سوء تدبیرها که آدمی را ترسانده است
آنان پادشاهان گرسنگی و جهلند
و اسب زین کرده اند
تا در ایستگاه چند روزه حیات آدمی
گرد فراموشی و خاموشی بپاشند
مرثیه مرگ بسرایند
باور کنید شما!
دلم برای زندگی تنگ شده است
مثل شاعرانی که سرایندگان بی سرزمینند
و با هیچ موطنی به آرامش نمی رسند
مگر سکوت آرامستان
باور کنید شما!
دلم برای زندگی تنگ شده است
مثل شاعرانی که نام و شناسنامه ندارند
مگر اندکی شبنامه
برای اعتراض به وضع موجود
تهران ع-ر
برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 61